، تا این لحظه: 22 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

ریحانه النبی

درد و دل مادر شهید با فرزندش + عکس

1391/6/25 11:24
نویسنده : منتظر
110 بازدید
اشتراک گذاری

بچه‌های تفحص دنبال 3 شهید بودند که بعد از یک هفته جستجو آنها را پیدا کردیم؛ داخل پارچه‌های سفید گذاشتیم و آوردیم مقر تا شناسایی شوند؛ به پدر و مادرهایشان اطلاع داده بودند که فرزندانشان شناسایی شده‌اند. مادری آمده بود و طوری ناله می‌زد که تا به حال در عمر 46 ساله‌ام ندیده بودم؛ دخترش می‌گفت «مادرم از 25 سال گذشته که فرزندش مفقود شده، حالش همین طور است»؛ ناگهان رفت داخل اتاق، مقابل 3 شهید ایستاد؛ به بچه‌ها گفتم «با ایشان کاری نداشته باشید» تا رفتم دوربین بیاورم؛ این مادر، یکی از شهدا را بغل کرد و دوید سمت مسجد؛ به بچه‌ها گفتم «بگذارید ببرد».

هنوز ما اطلاع دقیقی از هویت 3 شهید نداشتیم؛ برای شهید نماز خواند و شروع کرد با او به صحبت کردن؛ دلتنگی‌های 25 ساله‌اش را به او گفت؛ از تنهایی‌های خودش؛ از اینکه پدرش فوت کرده؛ خواهر و برادرانش ازدواج کردند و از اینکه چه سختی‌هایی که نکشیدند و اینکه که شما را به ما می‌خواستند، بفروشند به یک میلیون و دو میلیون تومان. می‌آمدند به ما می‌گفتند ماشین می‌خواهید، خانه می‌خواهید یا زمین.

این مادر بعد از 6 ساعت شهیدش را آورد و گفت این مال شما... به او گفتم «مادر چطوری فهمیدید، این بچه شماست؟» او گفت «همان موقعی که رفتم و در را باز کردم، دیدم پسرم در مقابلم با همان چهره 25 سال پیش که به منطقه فرستادمش، با همان تیپ، با همان وضعیت بلند شد و به من سلام کرد و گفت مادر منتظرت بودم».

صبح روز بعد وقت نماز مادر به رحمت خدا رفت؛ زمانی که ما بعد از فوت مادرش رفتیم کار شناسایی را انجام دادیم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

زهره
25 شهریور 91 12:59
دل آدم کباب میشه
باران در انتظار....
26 شهریور 91 0:54
سلام
امدم گله کنم.بگم دیگههههههههههههه نمیام...
دیدم نه انگار نیامدید که هیچ نظراتم را هم تایید نمی کنید...


--------------
سلام باران جان من همیشه نظراتت رو می خونم اما هر کدوم مصلحت بود می زارم در دید . همه ی نظراتت رو هم تایید می کنم اما شما اصلا وبلاگ دارید یا نه من هم دوست داشتم با هاتون ارتباط برقرار کنم اما شما انار خیلی مرموز هستید

باران در انتظار....
27 شهریور 91 1:17
سلام...
واااااااااااا من که ادرس می گذارم دیگه.دست شما درد نکنه.چرا مرموز؟

-------------
اخه من هر کاری می گنم نمی تونم برم تو وبلاگت می تونی ادرس وبلاگت رو تو متن پاسخ برام بذاری لطفا من که هنوز نتونستم تو وبلاگت بیام در ضمن اگه دوست داشتی می تونی رمزت رو بهم بدی البته اگه قابل دونستی